NTENT="IR" />
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلارآباد دات کام
قالب وبلاگ

هاشمی، خاتمی و ناطق در 18 تیر حاضر به صحبت نشدن/ روحانی روز 23 تیر انقلابی ظاهر شد/ وزارت کشور خاتمی با فتنه‌گران همکاری می‌کرد/ تاج‌زاده رسما خط فتنه را به دانشجویان آموزش می‌داد/ تاج‌بخش از طرف سورس برای فتنه 88 مآموریت داشت 

علیرضا زاکانی در گفتگو با مشرق؛
آقای خاتمی که رئیس‎جمهور بود در 23 تیر حاضر نشد که بیاید و سخنرانی کند، آقای هاشمی و آقای ناطق هم حاضر نشدند تا اینکه آقای روحانی که تازه از خارج از کشور برگشته بود، آمد و صحبت‎های خوبی هم کرد.
گروه سیاسی مشرق - مقام معظم رهبری در دیدار چند روز گذشته خود با اساتید و پژوهش‌گران سراسر کشور  درباره فضای دانشگاه فرمودند: مسئولان ذیربط و مدیران دانشگاه‌ها باید با جدیت از تبدیل مراکز علمی به محل جولان و فعالیت‌های جریان‌های سیاسی جلوگیری کنند و تبدیل شدن دانشگاه‌ها به باشگاه‌های سیاسی را سم مهلک برای حرکت علمی کشور خواندند، اتفاق تلخی که در دوران اصلاحات انجام شد و در 18 تیر 78، نتیجه آن را در کف خیابان‌ها و ایجاد فتنه‌ای به نام حادثه کوی دانشگاه شاهد بودیم.
برای بررسی و تحلیل ریشه‌های فتنه سراغ یکی از مسوولین وقت دانشجویی رفتم، علیرضا زاکانی که در آن سال‌ها خود دانشجوی دکتری تخصصی بود و به عنوان مسوول بسیج دانشگاه‌های سراسر کشور، به وظیفه خود عمل می‌کرد و در مهار فتنه 18 تیر 78، به عنوان یکی از مؤثرین در صحنه از او نام برده می‌شود.

متن زیر حاصل گفتگوی تحلیلی مشرق با زاکانی است.

** به نظر شما ریشه اتفاقات فتنه 18 تیر 78، حاصل تلاش اصلاح ‎طلبانی بود که در سال 76 برسر کار آمدند یا از سال‌های قبل از دولت دوم خرداد ودر دوره کارگزاران باید ریشه آن را جستجو کنیم؟

به نظر من به عقب‎تر از آن برمی‎گردد. اگر دقتی داشته باشید و تجزیه و تحلیل دقیقی راجع به 18 تیر و 18 تیرها داشته باشیم و ریش? اینگونه فتنه‌ها را بررسی کنیم، باید عقب‎تر برگردیم.

بنده معتقدم که حضرت امام (ره) با انقلاب اسلامی هم در داخل کشور به پیروزی رسید و هم خارج از کشور. در داخل کشور هم در حوزه اندیشه این تفوق و چیرگی را معلوم ساخت و هم در حوزه روش.

مقابل امام در قبل از انقلاب، یک طیفی را می‎بینید که مسلمانانی بسیار متحجر هستند، امثال انجمن حجتیه که امام (ره) می‎فرماید خون دلی که من از این‎ها خوردم از هیچ کس نخوردم. بعد می‌رسید به عناصری که دچار التقاط هستند کسانی که التقاطشان از نوع اندیشه‌های شرقی است، مثل منافین یا التقاطشان از جنس اندیشه‌های غربی ا‎ست، مثل ملی مذهبی‎ها. یک مقدار که جلوتر می‎آییم، به عناصری می‎رسیم که اندیشه الحادی دارند. بعضی‌ها هم هستند که یک نگاه باستان‎گرایانه دارند و با نگاه باستان‎گرایانه‌شان، مدافع شاه هم هستند.

وقتی نگاه می‎کنید می‎بینید که امام در مقابل این گروه‌های فکری در حوزه روش، اسلام ناب محمدی (ص) را طرح می‌کند و پیروزی انقلاب اسلامی نشان داد که این تفوق اندیشه‎ای بر تمام آن اندیشه‎ها سایه افکنده و آنها را از میدان به در کرده است.

تا پیروزی انقلاب اسلامی در داخل کشور حداقل این شش گروه مخالف را شما می‌توانید مشاهده کنید؛ یعنی کسانی که هم با اندیشه امام مخالف‌اند، هم با روش او. لذا، بعد از انقلاب وقتی که آقای بازرگان مسئول شد به مردم گفت بروید خانه‎هایتان بنشینید، انقلاب کردید، کافی‎ است، دیگر ما باید اداره کنیم. یک مقدار که جلوتر رفت گفت انقلاب به بن بست رسیده که امام در جواب او فرمود: خودت به بن بست رسیدی و انقلاب به بن بست نمی‎رسد.

خارج از کشور هم امام هم در حوزه اندیشه و هم در حوزه روش به پیروزی رسید و تفوق و چیرگی‎اش را معلوم کرد.

در حوزه اندیشه امام (ره)، در مقابل غرب با یک نظام لیبرال سرمایه‎داری روبرو بودیم که با شعار آزادی که قریب چهارصد سال تلاش کرده بود و کامل‌تر از گذشته خودش را در معرض و نگاه دیگران قرار داده بود و امام نسبت به این اندیشه هم حالت چیرگی و تفوق پیدا کرد و در مقابل شرق نیز که آنها یک نگاه مادی و مارکسیستی داشتند، حضرت امام با شعار عدالت و مساوات توانست یک قطب‎بندی و جبهه‎بندی جدیدی ایجاد کنند. امام (ره) در مقام اندیشه آزادی، عدالت و فراتر از آن معنویت را به جامعه بشری هدیه کردند و با طرح اسلام ناب خواستار اتحاد و وحدت مسلمین در جهان شدند و خواستار آزادی مستضعفین از دست مستکبرین و نظام سلطه شدند و در مقام روش نیز استقلال و بحث، نه شرقی نه غربی را برای جامعه بشری به ارمغان آوردند، چون تا قبل از انقلاب اسلامی هر انقلابی که می‎خواست به نام انقلاب به صورت صوری یا واقعی ظهور و بروز داشته باشد با تکیه به یک قدرت دیگری مطرح می‌شد، اما انقلاب اسلامی هم در مقام اندیشه و هم در مقام روش یک مسیری را انتخاب کرد مبتنی بر اسلام ناب که یک راه نو و جدیدی برای جامعه بشری بود. پس، می‌توان گفت که با پیروزی انقلاب اسلامی یکسری دشمنی‌های بالفعلی در داخل و خارج از کشور برای انقلاب اسلامی مهیا شد که آنها هم کسانی بودند که با اسلام و استقلال ایران و با حضور مردم در صحنه و رهبری حضرت امام (ره) مخالف بودند.

انقلاب اسلامی که به پیروزی رسید، تبدیل به یک فرقان و معیار برای جدایی حق از باطل شد، اما در ادامه مسیر انقلاب یک جریان در مبانی انقلاب تجدیدنظر کرد و ما با دو جریان مواجه شدیم؛ یکی جریانی که به اصول انقلاب و اسلام پایبند بود و در راه تحقق و عینیت‌بخشی به ارزش‎ها و آرمان‎ها فداکاری می‎کرد؛ یک جریان هم جریانی بود که در حقیقت به هر دلیلی خودش را از این قافله جدا کرد، حالا یا از ابتدا بر اساس خوف و ترس خود را همراه کرده، یا نه بر اساس یک نگاه سودجویانه و منفعت‎طلبانه به دنبال مطامعی بود که به آن مطامع نرسید و مسیر خودش را دنبال کرد و یا اینکه در این مسیر یک سختی‎هایی برای انقلابی‌ماندن بود که کسی که در حتی در انقلاب هم فعال بود، تاب و توان انقلابی‌ماندن را نداشت و دچار تجدیدنظر طلبی شد؛ به هر دلیلی ما دو جریان را بعد از پیروزی انقلاب داریم که کم‌کم اینها از هم شفاف می‎شوند؛ یک جریانی که بر ارزش‎های انقلاب تأکید و تصریح دارد و یک جریانی که کم‌کم از ارزش‌ها فاصله می‎گیرد.

خاصیت جریان انقلابی این است که می‌خواهد اسلام را بتمامه در جامعه به عنوان تضمین‌کننده دنیا و آخرت مردم پیاده کند و مردم‎سالاری و حضور مردم در صحنه را هم یک ضرورت و یک الزام جدی می‎داند جزئی از همان برداشت دقیق از اسلام ناب می‎داند؛ یعنی مدل امام (ره) و بعد از او خلف صالحش مقام معظم رهبری این بود که اگر یک جایی مشکلی برای انقلاب به وجود می‎‎آمد با حضور مردم از این مشکلات عبور می‎کرد؛ مثل جنگ، سال 78 و سال 88 شما می‎بینید که حضور مردم تعیین‎کننده است. لذا، وقتی شما می‎رسید به حلقه کیان این حلقه جزئی از عناصر فکری گروه تجدیدنظر طلب هستند و خود این حلقه محل شروع نیست، شما به قبل از آن هم که برگردید عناصری مثل سروش و دیگران در تراوشات فکری‎شان دقیقاً این خط و سیاق تغیر فکری را مشاهده می‌کنید؛ تغییرشان هم در جهت دست شستن از باورهایی است که ابتدا ذکر می‎کردند.

در مقام عمل هم شما کسانی را در درون حکومت می‌بینید که در دهه اول انقلاب صاحب رأی و صاحب مسئولیت بوده‌اند، اما در دهه دوم انقلاب مردم آنها را انتخاب نکردند و قدرت از دستشان گرفته شده است. گروه دیگری نیز بودند که فقط خودشان را معطوف به حوزه اندیشه کرده‎اند و با تراوشات فکری‎شان و با بهره‎مندی از رسانه‎ها، افکار خودشان را محیط‎های دانشگاهی و رسانه‎ای توزیع می‎کردند. در جامعه شما می‎بینید که یک گروهی هم پیدا شدند که این گروه کسانی هستند که به شدت در دهه اول انقلاب افراطی هستند و اندیشه‎هایشان به‌گونه‌ایست که همین الان دارند دائماً توبه می‎کنند از اندیشه‌ها و کارهایی که اول انقلاب معتقد بودند و انجام می‌دادند. قبلاً، از یک سمت پشت‎بام می‎افتادند، الان در مسیری که قدرت از آنها گرفته شده و دچار سرخوردگی شدند، در کنار آن گروه تجدیدنظرطلب قرار گرفتند و شروع کردند به توبه کردن از حضور در عرصه‎های انقلابی.

در مقام عینیت و ظهور و بروز در جامعه نیز شما به کسانی می‎رسید که در قدرت هستند و این گروه به عنوان کسانی که مجموعه آقای هاشمی و دوستانشان هستند، آمدند و اتفاقاً با شعار نفی گروه اولی که در دهه شصت مسئولیت‎ها را عمدتاً در دست داشتند وارد کار شدند، اما اینها هم دچار یک فقدان نظری هستند و مدل‎ها و الگوهایی که به عاریه می‎گیرند، الگوهای غربی ا‎ست.

الگوهایی که آقای هاشمی و حامیان او در کشور اعمال کردند، بستر جامعه را به سمتی سوق می‎دهد که محل نشو و نما و محل تجلی عناصر تجدیدنظرطلب در حوزه اندیشه و عمل می‎شود. آقای هاشمی شرایط جامعه را به سمتی برد که ماحصل این شرایط و سیاست‎های تعدیلی که دنبال کرد، سال 74 یک سخت‎گیری در جامعه ایجاد شد و به تبع آن در سال 76 یک گروه سیاسی شعارهایی دادند که غیرخودشان و ‌آقای هاشمی را انتخاب کردند و بعد هم در مقام مسئولیت توانستند مناصب را به دست بیاورند، اما خیلی زود معلوم شد که از همان عواملی استفاده می‎کنند که زمان آقای هاشمی در حوزه اقتصاد و فرهنگ صاحب منصب بودند و این‎ها هم دچار تجدیدنظرطلبی نسبت به رویه اساسی و اصولی انقلاب اسلامی بودند و با دیگر عناصر تجدیدنظر طلب همراه شدند، اما چون خیلی زود می‎خواستند گام جدی را برای تحول در جامعه مبتنی بر یک مدل هانتیگتونی بردارند و یک تجزیه و دوگانگی را در رأس قدرت ایجاد کنند، خیلی زود تکان و تنش اینها به جامعه منتقل شد و چون ابزاری نداشتند که این اندیشه‌ها را به کار بگیرند و استفاده کنند، مجبور شدند اتکای جدی‎شان را با نقشه قبلی بر دانشگاه و مطبوعات بگذارند.

** چگونه تجدید نظرطلبان از ابزار دانشگاه و مطبوعات استفاده کردند و این فتنه 78 چگونه اتفاق افتاد؟

اگر اشتباه نکنم روز پانزدهم تیر 78، روزنامه سلام تیتر اول خودش را زد و اعلام کرد که اصلاح قانون مطبوعات طرحی است که سعید امامی آن را پیشنهاد کرده است بعد وزارت اطلاعات شکایت کرد و در واقع روزنامه سلام به واسطه حکم معلق از سال 72 توقیف شد.

البته معلوم شد که اصل خبر روزنامه سلام و انتصاب قانون فوق به سعید امامی دروغ بوده است. دو روز بعد که شب جمعه‎ای بود آن اهرم دانشگاهی فعال شد برای اینکه یک اعتراض و ظهورو بروزی را نشان دهد که مسئولین مربوطه بترسند و انتشار روزنامه سلام را مجدد دنبال کنند و روزنامه صبح امروز هم در تهدیدی گفت که به زودی خواهید دید که نظام هزینه سنگینی در این زمینه خواهد داد.

لذا، وقتی شما 18 تیر را مرور می‎کنید می‎بینید خواستگاه اولیه‎اش با اتفاقات ثانویه‎اش متفاوت است. خواستگاه اولیه‎اش برمی‎گردد به این سه جریان تجدیدنظرطلب، چه آنهایی که در حوزه اندیشه بودند و چه آن‎هایی که دهه شصت صاحب قدرت بودند و در دوم خرداد برگشته بودند و چه کسانی که در دولت آقای هاشمی اینها هم دچار یک تجدیدنظرطلبی شده بودند و این سه، تجلی‎شان به عنوان گام اول در 18 تیر کاملاً معنادار خودش را نشان می‎دهد.


[ چهارشنبه 93/4/18 ] [ 10:14 عصر ] [ م.ص ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک های مفید
لینک دوستان
لینک های مفید
امکانات وب
عمارنامه : نجوای دیجیتال بصیرت با دیدگان شما 		AmmarName.ir

بازدید امروز: 220
بازدید دیروز: 2092
کل بازدیدها: 5661442